۱۳۹۱ آذر ۲۲, چهارشنبه

!پس این چی ؟

" !پس این چی ؟ "
از کارتون توی یک اداره مدرن راضی نیستین؟

http://marshal-modern.ir/Archive/27925.aspx
پس این چی؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27918.aspx
هنوز هم از گرسنگی مینالید؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27911.aspx
پس این چی؟؟؟؟؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27907.aspx
از خواب
توی تخت خواب سفتتون خسته شدین؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27920.aspx
پس این چی؟؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27916.aspx
هنوز قدر محبت و مراقبت های والدینتون رو نمیدونین؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27910.aspx
پس این چی؟؟؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27909.aspx
راحتی و آسایش باعث میشه وقت مطالعه خوابتون ببره؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27923.aspx
پس این چی؟؟؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27917.aspx
آیا آرامش و لذت یک حمام گرم رو دارین و باز هم از زندگی مینالین.؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27908.aspx
پس این چی؟؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27904.aspx
هنوز هم از اینکه دستاتون وقتی ظرفای خودتون رو میشورین آسیب ببینه نگران هستین؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27915.aspx
پس دستای کوچیک این چی؟؟؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27913.aspx
Louis Vuitton کافی نیست؟ مارک های جدید تر میخواین؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27906.aspx
پس این چی؟؟؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27921.aspx
از بازی های تکراری خسته شدین؟؟؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27924.aspx

پس این چی؟؟؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27912.aspx


کار دیگه ای برای انجام دادن ندارین؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27922.aspx


پس این چی؟؟؟؟؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27905.aspx
با داشتن پاهایی سلامت هنوزم مینالید؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27919.aspx
پس این چی؟؟؟؟؟؟؟؟
http://marshal-modern.ir/Archive/27914.aspx

              

همیشه به یاد داشته باش:
وقتی از وضعیت زندگیت شکایت میکنی،مردمانی هستن که برای داشتن زندگی مثل  زندگی تو و بودن به جای تو هرکاری حاضرن بکنن....

۱۳۹۱ آبان ۷, یکشنبه

بالاخره فروخته شد


بالاخره دختر 20 ساله برزیلی بکارت خود را 780 هزار دلار در اینترنت فروخت
-----------------------------------------------------------------------
بالاخره مناقصه بکارت دختر 20 ساله برزیلی که مایل بود برای کمک به فقرا دوشیزگی خود را بفروشد انجام شد و در انتها یک مرد ژاپنی با پرداخت 780,000 دلار برنده مناقصه شد.

این دختر خانم اولین همخوابی خود را قرار است در پرواز یک هواپیما از استرالیا به آمریکا انجام دهد تا قانون کشوری نقض نشود. از بوسه و بازیهای دیگر خبری نیست. استفاده از کاندوم نیز اجباری است.

در گزارش قبلی ( فروشِ دوشیزگی به قیمت کمک برای فقرا ! ) داشتیم که :

این دختر برزیلی قصد دارد دوشیزگی خود را به قیمت ساختن یک خانه بزرگ برای فقرا بفروشد. او که یک دانش آموز است حاضر شده است در قبال دریافت پولی که قرار است برای ساختن یک خانه بزرگ برای فقرای شهرش خرج کند دوشیزگی اش را به بالاترین پیشنهاد بفروشد. «کاتارینا» 20 ساله قیمت پایه برای این حراجی را 155 هزار دلار مشخص کرده است .

او توسط یک گروه فیلمساز استرالیایی برای تهیه مستندی به نام «دوشیزگی» انتخاب شده است. او انتقاداتی که مبنی بر تن فروشی به او وارد کرده اند را رد کرده و میگوید به عشق اعتقاد دارد اما او کاری را انجام میدهد که دنیای او را تغییر خواهد داد.

او دانشجوی رشته تربیت بدنی است و میگوید:درحال حاضر به این جریان مثل یک معامله نگاه میکنم که با پول حاصل از آن یک کار مفید انجام خواهد شد.من معتقدم با یک بار انجام این کار تبدیل به یک خود فروش نخواهم شد درست مثل اینکه کسی که یک بار یک عکس فوق العاده میگیرد لزوما عکاس حرفه ای نخواهد شد.

او در مصاحبه اش گفته است : این حراجی تنها یک معامله است وگرنه من دختری کاملا احساساتی هستم و به عشق خیلی اعتقاد دارم.

این دختر که ریشه ای ایتالیایی دارد دو سال پیش در یک آگهی با این گروه آشنا شد که به دنبال دختر دوشیزه ای بودند که در مستند آنها دوشیزگی اش را به حراج بگذارد و او هم ثبت نام کرد و پذیرفته شد.»کاتارینا» برای این فیلم مبلغ 20 هزار دلار به عنوان دستمزد خواهد گرفت و 90 درصد مبلغ کل حراجی به او تعلق خواهد گرفت.
بالاخره دختر 20 ساله برزیلی بکارت خود را 780 هزار دلار در اینترنت فروخت
-----------------------------------------------------------------------
بالاخره مناقصه بکارت دختر 20 ساله برزیلی که مایل بود برای کمک به فقرا دوشیزگی خود را بفروشد انجام شد و در انتها یک مرد ژاپنی با پرداخت 780,000 دلار برنده مناقصه شد. 

این دختر خانم اولین همخوابی خود را قرار است در پرواز یک هواپیما از استرالیا به آمریکا انجام دهد تا قانون کشوری نقض نشود. از بوسه و بازیهای دیگر خبری نیست. استفاده از کاندوم نیز اجباری است.

در گزارش قبلی ( فروشِ دوشیزگی به قیمت کمک برای فقرا ! ) داشتیم که :

این دختر برزیلی قصد دارد دوشیزگی خود را به قیمت ساختن یک خانه بزرگ برای فقرا بفروشد. او که یک دانش آموز است حاضر شده است در قبال دریافت پولی که قرار است برای ساختن یک خانه بزرگ برای فقرای شهرش خرج کند دوشیزگی اش را به بالاترین پیشنهاد بفروشد. «کاتارینا» 20 ساله قیمت پایه برای این حراجی را 155 هزار دلار مشخص کرده است .

او توسط یک گروه فیلمساز استرالیایی برای تهیه مستندی به نام «دوشیزگی» انتخاب شده است. او انتقاداتی که مبنی بر تن فروشی به او وارد کرده اند را رد کرده و میگوید به عشق اعتقاد دارد اما او کاری را انجام میدهد که دنیای او را تغییر خواهد داد.

او دانشجوی رشته تربیت بدنی است و میگوید:درحال حاضر به این جریان مثل یک معامله نگاه میکنم که با پول حاصل از آن یک کار مفید انجام خواهد شد.من معتقدم با یک بار انجام این کار تبدیل به یک خود فروش نخواهم شد درست مثل اینکه کسی که یک بار یک عکس فوق العاده میگیرد لزوما عکاس حرفه ای نخواهد شد.

او در مصاحبه اش گفته است : این حراجی تنها یک معامله است وگرنه من دختری کاملا احساساتی هستم و به عشق خیلی اعتقاد دارم.

این دختر که ریشه ای ایتالیایی دارد دو سال پیش در یک آگهی با این گروه آشنا شد که به دنبال دختر دوشیزه ای بودند که در مستند آنها دوشیزگی اش را به حراج بگذارد و او هم ثبت نام کرد و پذیرفته شد.»کاتارینا» برای این فیلم مبلغ 20 هزار دلار به عنوان دستمزد خواهد گرفت و 90 درصد مبلغ کل حراجی به او تعلق خواهد گرفت.

۱۳۹۱ مهر ۳۰, یکشنبه

پل دیدنی معروف به حضرت موسی هلند


در یکی از روستاهای هلند، در داخل رودخانه، پل ساخته شده است.
گروه مهندسی معماری RO&AD ، این پل را در روستای هالسترین هلند، طراحی و ساخته است.

در ساخت این پل از چوب اکویا
Accoya Wood استفاده شد. در این چوب ها از فناوری نوینی استفاده شده تا در برابر باکتری ها و قارچ ها مقاوم باشد و حجم بالایی از آب را برای مدت زمان طولانی تحمل کند.

این پل به نام های پل غرق شده یا پل موسی به یاد معجزه حضرت موسی در شکافتن رودخانه ، نیز نامیده می شود.

پل غرق شده در کنار قلعه باستانی مربوط به قرن 17 میلادی ساخته شده است . دلیل ساخت این پل به این شیوه آن است که محیط و فضای اطراف قلعه باستانی، از لحاظ بصری تحت تاثیر قرار نگیرد و به همان شیوه قدیمی باقی بماند.

۱۳۹۰ شهریور ۲۵, جمعه

اقدام به ترور بختيار از افتخارات زندگي من است

او اولین کسی بود که ماموریت ترور بختیار درفرانسه را بعهده گرفت
جالب اینست که او با افتخار از این کارش یاد می کند وقابل توجه شما اینکه او از دوستان عماد مغنیه می باشد .او در این مصاحیه تصریح می کند که دستور ترور بختیار توسط حاکم شرع در ایران صادر شده وبه او ابلاغ شده .متن کامل

۱۳۹۰ شهریور ۴, جمعه

اینها مریض جنسی اند یا ریاکار فرصت طلب؟!

1 - در فیلم جویندگان طلا که چارلی چاپلین در آن نقش آفرینی می کند ، همراه او که بسیار گرسنه است ، همه چیز ، حتی چارلی را به شکل مرغ بریانی می بیند که می تواند گرسنگی اش را بر طرف کند.

در علم روانشناسی نیز مثال هایی نظیر این وجود دارد که احتمال این که یک شخص گرسنه در خیابان ، تابلوی کتابخانه را " کباب خانه" بخواند ، بیشتر از بقیه است.

2 - می گویند مردی ، خروسی خرید و به خانه برد. وقتی وارد شد ، همسر جوانش ، سر و رویش را پوشاند و نهیب زد: ای مرد! غیرتت چه شده است؟ روزها که تو نیستی ، آیا من باید با این خروس که جنس مخالف است ، تنها بمانم؟ خروس را بیرون ببر و از هر که خریده ای به او بازگردان!

مرد ، خوشحال از این که زن چنان پاکدامنی دارد که حتی از خروس هم دوری می کند ، به بازار برگشت و خروس را به فروشنده اش که پیر مرد دنیا دیده ای بود پس داد.

پیرمرد که ماوقع را شنید ، گفت: اشکالی ندارد؛ من خروسم را پس می گیرم ولی برو درباره زنت بیشتر تحقیق کن! کسی که درباره یک خروس چنین می کند ، لابد ریگی به کفش دارد و می خواهد رد گم کند.

***

در یکی دو سال اخیر ، برخی مسوولان و رسانه هایی که داعیه دار ارزشگرایی هم هستند ، نگاه های خاصی به مساله جنسیت داشته اند که به همان اندازه که مضحک اند ، شرم آور و تأسف بار نیز هستند ؛ تو گویی که بعضی ها ، همه ارکان و عناصر خلقت آدم و عالم را رها کرده اند و به جهان هستی از پیرامون جنسیت و رفتارهای مبتنی بر آن می نگرند!

البته اگر یک شهروند در کنج خانه خود دچار چنین کج بینی مفرطی شود ، حرجی نیست ولی هنگامی که برخی مدیران میانی و رسانه های رسمی و مدعی ، علمدار چنین رویکردهایی شوند ، آنگاه نمی توان تأسف و نگرانی خود را پنهان کرد.

مثلاً همین سال گذشته بود که لوگوی روزنامه تهران امروز ، یک جنجال بزرگ در سطح ملی به وجود آورد و حتی بازتاب های جهانی داشت که طی آن دنیا به نوع نگاه بعضی ها در داخل خندید!

در آن مقطع ، یکی از مسوولان وقت ، کشف کرده بود که لوگوی این روزنامه شبیه زنی است که می رقصد و باید تغییر کند و تهدید کرده بود که در صورت برچیده نشدن این فساد آشکار ، با روزنامه برخورد خواهد کرد! و این در حالی بود که تا قبل از کشف این شباهت(!)به مخیله هیچ بنی بشری با عقل متعارف ، چنین چیری حتی متبادر هم نمی شد!

یا زمانی خبر آمد که فلان مسوول دستور داده صدای ضبط شده خانمی که در آسانسور ، طبقات را اعلام می کند و می گوید "لطفا مانع بسته شدن در نشوید" را قطع کنند!

چند روز پیش نیز ، خبرگزاری مهر خبر داد که به ناشری گیر داده اند که باید بیت در آغوش گرفتن جسد خسرو توسط شیرین سانسور شود! و این در حالی است که در 9 قرنی که از سروده شدن این منظومه توسط نظامی گنجوی می گذرد ، هیچ کس از این بیت تحریک و منحرف نشده بود! (هر چند دو روز بعد مسوولان مربوطه گفتند که قضیه ناقص مطرح شده است و چون مخاطب کتاب نوجوانان بوده اند برخی ملاحظات طبیعی است.)

غلبه نگاه جنسی به دنیای پیرامون و گارد گرفتن در برابر همه چیز ، به این چند مورد ختم نمی شود. اخیراً نیز ارگان رسمی دولت و پیشتر ، یک سایت حامی دولت ، مقاله ای منتشر کرده بودند که در آن همه چیز به طرز بی سابقه ای ، جنسی و سکشوال قلمداد شده اند.
مثلاً شهرسازی کنونی با ماهیت جنسی تعریف شده و نویسنده فیلسوف آن (!) نمادهای شهری را نیز جنسی کرده و نوشته است: در شهر مدرن ، نمادهای مردانه(مانند برج میلاد) ، در برابر نمادهای زنانه (مانند تونل کردستان یا توحید) می ایستند(!) و  با اشاره به  " اتوبان ها و بزرگراه هایی که می توان با سرعت در میان انبوه اتومبیل ها لایی کشید، نوشته بود: "لایی" کشیدن در ترافیک خیابان ها و لذت حاصل از ان ، یک کنش سکشوال است.چنین کنشی شب ها در خیابان لذت بیشتری تولید می کند(!)

یا در همین مقاله ، ادعا شده که فوتبال هم ماهیت سکشوال دارد زیرا توپ در درون دروازه جای می گیرد یا بازیکنان به هم لایی می زنند... و در ادامه نیز خودروی پژو 206 را محصولی جنسی معرفی کرده که مردم از آن خبر ندارند!

نکته تاسف بار تر این که این نگاه های بیمارگونه ، به جای روانه شدن به کلنیک های روانشناسی جهت معالجه افرادی که حتی برج میلاد را با نگاه جنسی می نگرند ، سر از تریبون های رسمی و ارگان دولت در می آورند و به عنوان فلسفه به خورد مردم داده می شوند!

صاحب چنین نگرشی که حتی اشیا ،  خیابان ها و خودروها را نیز با نگاه جنسی می بیند اگر قدرت اجرایی هم پیدا کند ، معلوم است که با رفتارهای متعارف برآمده از اقتضائات سنی جوانان چگونه برخورد می کند و چه تفاسیری از آن ارائه می دهد!

***

اما ربط آن سکانس فیلم چارلی چاپلین و ماجرای خروس با این افراد چیست؟

به نظر می رسد ، افرادی که چنین نگاه های بیمارگونه ای دارند ، از دو حال خارج نیستند: یا محرومیت ها و عقده های فروخفته خود را با نگاه جنسی شان به همه چیز ، پاسخ می دهند که در این صورت باید برایشان طلب شفا کرد و یا همانند آن زنی که مانع از ورود خروس به خانه اش شد ، دارند رد گم می کنند که باید بساط ریا و ادا و اصول شان را برچید و خلقی را رهانید.

۱۳۹۰ مرداد ۱۶, یکشنبه

كمك 800 ميليون ريالي رهبر معظم انقلاب براي آزادي زندانيان

خیلی جالبه یه جا نوشته مقام (؟)  براي آزادي زندانيان كمك 800 ميليون ريالي کردند وتو این دوسال شاهد زندانی شدن تعداد زیادی بنام فتنه گر شدیم کدوم رو باور کنیم

۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

آن‌روز روز انتخابات بود .امروز تو ديگر راي داده اي

روزي یک سياستمدار معروف، درست هنگامی که از محل كارش خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد. روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و يك فرشته از او استقبال کرد. فرشته گفت: «خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»

سياستمدار گفت «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»
فرشته گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»

سياستمدار گفت «اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»

فرشته گفت «می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»

و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.

در آسانسور که باز شد، سياستمدار با منظرهء جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آنها حاضر شد  وشب لذت بخشی داشتند..

به سياستمدار آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. راس بیست و چهار ساعت، فرشته به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سياستمدار با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت، گرچه به خوبي روز اول نبود.
بعد از پایان روز دوم، فرشته به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟

سياستمدار گفت «خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم»

بدون هیچ کلامی، فرشته او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سياستمدار بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند. سياستمدار با تعجب از شیطان پرسید «انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ ...»

شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز انتخابات بود...
امروز دیگر تو رای داده‌ای».
آن روز، روز انتخابات بود...

امروز دیگر تو رای داده‌ای

 
 

آن‌روز روز انتخابات بود .امروز تو ديگر راي داده اي

روزي یک سياستمدار معروف، درست هنگامی که از محل كارش خارج شد، با یک اتومبیل تصادف کرد و در دم کشته شد. روح او در بالا به دروازه های بهشت رسید و يك فرشته از او استقبال کرد. فرشته گفت: «خیلی خوش آمدید. این خیلی جالبه. چون ما به ندرت سیاستمداران بلند پایه و مقامات رو دم دروازه های بهشت ملاقات می کنیم. به هر حال شما هم درک می کنید که راه دادن شما به بهشت تصمیم ساده ای نیست»
سياستمدار گفت «مشکلی نیست. شما من را راه بده، من خودم بقیه اش رو حل می کنم»
فرشته گفت «اما در نامهء اعمال شما دستور دیگری ثبت شده، شما بایستی ابتدا یک روز در جهنم و سپس یک روز در بهشت زندگی کنید. آنگاه خودتان بین بهشت و جهنم یکی را انتخاب کنید»
سياستمدار گفت «اشکال نداره. من همین الان تصمیمم را گرفته ام. میخواهم به بهشت بروم»
فرشته گفت «می فهمم. به هر حال ما دستور داریم. ماموریم و معذور»
و سپس او را سوار آسانسور کرد و به پایین رفتند. پایین ... پایین... پایین... تا اینکه به جهنم رسیدند.
در آسانسور که باز شد، سياستمدار با منظرهء جالبی روبرو شد. زمین چمن بسیار سرسبزی که وسط آن یک زمین بازی گلف بود و در کنار آن یک ساختمان بسیار بزرگ و مجلل. در کنار ساختمان هم بسیاری از دوستان قدیمی سناتور منتظر او بودند و برای استفبال به سوی او دویدند. آنها او را دوره کردند و با شادی و خنده فراوان از خاطرات روزهای زندگی قبلی تعریف کردند. سپس برای بازی بسیار مهیجی به زمین گلف رفتند و حسابی سرگرم شدند. همزمان با غروب آفتاب هم همگی به کافهء کنار زمین گلف رفتند و شام بسیار مجللی از اردک و بره کباب شده و نوشیدنی های گرانبها صرف کردند. شیطان هم در جمع آنها حاضر شد  وشب لذت بخشی داشتند..
به سياستمدار آنقدر خوش گذشت که واقعاً نفهمید یک روز او چطور گذشت. راس بیست و چهار ساعت، فرشته به دنبال او آمد و او را تا بهشت اسکورت کرد. در بهشت هم سياستمدار با جمعی از افراد خوش خلق و خونگرم آشنا شد، به کنسرت های موسیقی رفتند و دیدارهای زیادی هم داشتند. سناتور آنقدر خوش گذرانده بود که واقعا نفهمید که روز دوم هم چگونه گذشت، گرچه به خوبي روز اول نبود.
بعد از پایان روز دوم، فرشته به دنبال او آمد و از او پرسید که آیا تصمیمش را گرفته؟
سياستمدار گفت «خوب راستش من در این مورد خیلی فکر کردم. حالا که فکر می کنم می بینم بین بهشت و جهنم من جهنم را ترجیح می دهم»
بدون هیچ کلامی، فرشته او را سوار آسانسور کرد و آن پایین تحویل شیطان داد. وقتی وارد جهنم شدند، اینبار سياستمدار بیابانی خشک و بی آب و علف را دید، پر از آتش و سختی های فراوان. دوستانی که دیروز از او استقبال کردند هم عبوس و خشک، در لباس های بسیار مندرس و کثیف بودند. سياستمدار با تعجب از شیطان پرسید «انگار آن روز من اینجا منظرهء دیگری دیدم؟ آن سرسبزی ها کو؟ ما شام بسیار خوشمزه ای خوردیم؟ زمین گلف؟ ...»
شیطان با خنده جواب داد: «آن روز، روز انتخابات بود...
امروز دیگر تو رای داده‌ای».
 
آن‌روز روز انتخابات بود
 
 
 
 
 
 
 
 
 
امروز تو ديگر راي داده اي